همه مون ساکت نشسته بودیم و جیک نمی زدیم . شاید اولین باری بود که از یه چیزی بیشتر از خطکش ناظم می ترسیدیم ! تو خودمون بودیم تا اینکه یه دفه با صدای معلم مون یه دفه به خودمون میومدیم : « ۵ نفر بعدی برن طبقه پایین » . بلاخره با ترس و لرز یه جوری میرفتیم طبقه پایین . از شانس بدمون هم به جای اینکه یه